فصل چهارم «زخم کاری» چگونه به پایان می‌رسد؟ + فیلم جعفر یاحقی: استاد باقرزاده نماد پیوند فرهنگ و ادب خراسان بود رئیس سازمان تبلیغات اسلامی کشور: حمایت از مظلومان غزه و لبنان گامی در مسیر تحقق عدالت الهی است پژوهشگر و نویسنده مطرح کشور: اسناد تاریخی مایملک شخصی هیچ مسئولی نیستند حضور «دنیل کریگ» در فیلم ابرقهرمانی «گروهبان راک» پخش «من محمد حسن را دوست دارم» از شبکه مستند سیما (یکم آذر ۱۴۰۳) + فیلم گفتگو با دکتر رسول جعفریان درباره غفلت از قانون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات در ایران گزارشی از نمایشگاه خوش نویسی «انعکاس» در نگارخانه رضوان مشهد گفتگو با «علی عامل‌هاشمی»، نویسنده، کارگردان و بازیگر مشهدی، به بهانه اجرای تئاتر «دوجان» مروری بر تازه‌ترین اخبار و اتفاقات چهل‌وسومین جشنواره فیلم فجر، فیلم‌ها و چهره‌های برتر یک تن از پنج تن قائمه ادبیات خراسان | از چاپ تازه دیوان غلامرضا قدسی‌ رونمایی شد حضور «رابرت پتینسون» در فیلم جدید کریستوفر نولان فصل جدید «عصر خانواده» با اجرای «محیا اسناوندی» در شبکه دو + زمان پخش صفحه نخست روزنامه‌های کشور - پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ فیلم‌های سینمایی آخر هفته تلویزیون (یکم و دوم آذر ۱۴۰۳) + زمان پخش حسام خلیل‌نژاد: دلیل حضورم در «بی‌پایان» اسم «شهید طهرانی‌مقدم» بود نوید محمدزاده «هیوشیما» را روی صحنه می‌برد
سرخط خبرها

گزیده‌ای از گفت وگوی منتشر نشده با زنده یاد انوشیروان ارجمند | موفقیتم در هنر را مدیون کرامت امام رضا (ع) می‌دانم

  • کد خبر: ۱۳۹۹۶۹
  • ۲۳ آذر ۱۴۰۱ - ۱۶:۲۱
گزیده‌ای از گفت وگوی منتشر نشده با زنده یاد انوشیروان ارجمند | موفقیتم در هنر را مدیون کرامت امام رضا (ع) می‌دانم
انوشیروان ارجمند در اوایل دهه۷۰ به دعوت داوود میرباقری برای بازی در سریال «امام علی (ع)» به تهران رفت و هم زمان با ادامه کار تئاتر به دلیل توانایی بسیار در بازیگری، خیلی زود به یکی از چهره‌های مطرح در سینمای ایران مبدل شد.

سید جواد اشکذری  | شهرآرانیوز؛ «چهره سرد و خشنش باعث می‌شود در بیشتر فیلم‌ها در نقش‌های منفی ظاهر شود، اما با دقایقی گفتگو متوجه خواهیم شد که شخصیت اصلی او هم مهربان است و هم ارجمند.» این صحبت بسیاری از خبرنگاران و اهالی رسانه است. او در اوایل دهه۷۰ به دعوت داوود میرباقری برای بازی در سریال «امام علی (ع)» به تهران رفت و هم زمان با ادامه کار تئاتر، در سریال‌ها و فیلم‌های بلند سینمایی به ایفای نقش پرداخت و به دلیل توانایی بسیار در بازیگری، خیلی زود به یکی از چهره‌های مطرح در سینمای ایران مبدل شد، اما همواره با انتقال تجربیات و اندوخته‌های خود به هنرمندان جوان خراسانی، عشقش را به مشهد نشان می‌داد. زنده یاد انوشیروان ارجمند از تأثیرگذارترین و ماندگارترین هنرمندان مشهدی عرصه‌های تئاتر، سینما و تلویزیون کشور است که ۲۳ آذر ماه ۱۳۹۳ درگذشت. این گفتگو که در سال ۱۳۸۷ در حوزه هنری مشهد انجام شده بخشی از دغدغه‌ها و کوشش‌های تئاتری این هنرمند فقید را بازگو می‌کند.

اولین پرسشم را به دیدگاهتان درباره مقوله‌ای به نام «تئاتر» اختصاص می‌دهم.

به نظر من تئاتر مجموع هنرهاست. شما می‌توانید بازتاب همه هنرها، از نقاشی و مجسمه سازی گرفته تا فن بیان و خطابه و فرم‌های آیینی سنتی را در تئاتر ببینید. وقتی از تئاتر صحبت می‌کنیم، یعنی داریم از مقوله جامعی که بازتاب و آیینه تمام نمای یک مکان جغرافیایی است، حرف می‌زنیم.

شما با اینکه انسان عاشقی هستید در صحنه تئاتر، اما در تعریف و دیدگاه شما از این واژه خبری نبود.

تئاتر یکی از والاترین، صادق‌ترین و بهترین‌هایی است که ما تئاتری‌ها عاشق آن هستیم. البته نه عشقی که «روزی» ما در آن نهفته باشد یا شهرتمان در گرو آن باشد یا بخواهیم برای پرکردن اوقات فراغت خود یا فخرفروشی از آن استفاده کنیم. نه، این‌ها نیست. استانیسلاوسکی می‌گوید: «مقدس‌تر و پاک‌تر از صحنه تئاتر وجود ندارد.» بیایید قدر این صحنه را بدانیم و این صحنه را برای بازی‌های بچه گانه خرج نکنیم. بیایید این صحنه را برای بازی‌های پر از احساس، پر از عشق، برای از بازی‌های پر از تعقل و برای بازی‌های شوق آور و آینده ساز نگاه داریم. یادمان باشد پاک ترین، بی آلایش‌ترین و عاشقانه‌ترین جایی که می‌توان نفس کشید صحنه تئاتر است.

چه کششی در شما بود که به تئاتر گرایش پیدا کردید؟

ضمیر ناخودآگاه هر آدمی همواره به سمتی سوق پیدا می‌کند. آدم‌های زیباپسند نیز به خاطر ظرافت روحی به سمت زیبایی گرایش پیدا می‌کنند و هنر نهایت این زیبایی هاست. مهم چگونه انتخاب کردن است. من فکر می‌کنم رغبت و کشش آدمی در سن کودکی به شکلی است که بازتاب آن در سنین نوجوانی و جوانی نمود پیدا می‌کند. در نوجوانی من همه خطابه‌های ادبی مدرسه را اجرا می‌کردم. در جشن‌های مدارس، به عنوان آدمی که سبک و سیاقی داشت و در او بضاعت‌هایی دیده می‌شد، مجلس گردانی می‌کردم. در آن زمان معلمی داشتم که از هنرمندان تئاتر بود. وقتی ذوق و استعداد مرا دید، تشویقم کرد تا جایی که توانستم در سال ۱۳۳۵ اولین جایزه بازیگری خود را برای نمایش «رضاقلی پسر نادر» در سن پانزده سالگی بگیرم. در آن جشن، منتخبی از اشعار مولانا را به من جایزه دادند که هنوز آن را دارم.

اولین برخورد حرفه‌ای تان با تئاتر چگونه رقم خورد؟

در آن روزها، چون عاشقانه به بازیگری نظر داشتم، به دنبال فرصتی بودم تا از کلاس‌های هنری استفاده کنم و شکل علمی به علاقه ام بدهم. من یک دایی ناتنی داشتم که معمولا شب‌های جمعه به خانه ما می‌آمد و من، داریوش و خواهرم را برای دیدن تئاتر به لاله زار می‌برد. این یک سوی قضیه بود، اما یک سوی دیگر قضیه این بود که آقای اقبال به من گفت که دکتر فروغ اداره‌ای را تشکیل داده به نام اداره هنر‌های دراماتیک و در آنجا فن بیان تدریس می‌کند و به من توصیه کرد که حتما به آنجا بروم، چون حتما قبول می‌شوم. همان زمان پدرم که خیلی دوست داشت طبیب شوم، اسم مرا در کلاس زبان شکوه برای آموزش زبان انگلیسی ثبت نام کرد. من همان ماه اول پول را از آموزشگاه زبان گرفتم و رفتم نزدیک میدان بهارستان و همان طور که آقای اقبال گفته بود برای کلاس فن بیان ثبت نام کردم.

حدود چه سال هایی؟

سال‌های ۳۷ یا ۳۸. دکتر «مهدی فروغ» تازه از اروپا برگشته و نبش شاه آباد سابق یا خیابان بهارستان، اداره هنر‌های دراماتیک را راه اندازی کرده بود و به آموزش فن بیان، بازیگری و کارگردانی می‌پرداخت. من، مرحوم فنی زاده، سیروس افخمی، مرتضی اخوت و خیلی‌های دیگر در این کلاس‌ها آموختن را آغاز کردیم. بعد هم آقای سمندریان که از اروپا بازگشته بود، آموزشکده‌ای دایر کرد و به تدریس فن بیان و بازیگری پرداخت که من هم زمان کلاس کارگردانی و فن بیان را هم می‌رفتم. از همین جا نطفه کار حرفه‌ای من بسته شد.

آن مرکز آموزشی چه تأثیری در فعالیت‌های شما گذاشت؟

حضور در کلاس‌های دکتر فروغ و استاد سمندریان باعث شد عشق به بازیگری و تئاتر در روح و روانم به وجود بیاید و پس از آن هم با همان عشق و روحیه به اداره تئاتر رفتم که زیر نظر اداره هنر‌های دراماتیک بود.

شما در سال ۵۳ عازم مشهد شدید؟

من در آن زمان همکاری‌های مختصری داشتم با دانشگاه و اداره تئاتر با مدیریت «عظمت ژانتی». تا اینکه علی نصیریان رئیس اداره تئاتر شد و به من پیشنهاد داد که، چون خانواده ام در مشهد زندگی می‌کنند، بهتر است به خراسان بروم. از حاشیه کویر از جمله گناباد، فردوس، بیرجند و طبس گرفته تا تربت حیدریه، تربت جام، قوچان و مشهد.

برای چه کاری؟

برای تشکیل خانه‌های فرهنگ، تولید و اجرای نمایش و آموزش به گروه‌های شهرستانی. فکر می‌کنم مهم‌تر از همه شناختی بود که نصیریان از من داشت. دو سه کاری هم که سال ۵۱ در مشهد اجرا کرده بودم بی تأثیر نبود. در سال ۵۳ محمدعلی لطفی به گرگان منتقل شد و سرپرستی مرکز آموزش، موقتا به منصور همایونی سپرده شد. با موافقت رئیس فرهنگ و هنر آن زمان، رأی بر آن شد که نسبت به تشکیل خانه‌های فرهنگ اقدام کنم.

حضرت امام رضا (ع) مرا طلبیدند تا سعادت خدمت به مردم مشهد را داشته باشم و این خانه‌ها را برای همه شهر‌های استان خراسان دایر کنم. حدود هفده هجده سال زمان خود را صرف تشکیل خانه‌های فرهنگ و گروه‌های هنری در مشهد کردم. وقتی به مشهد آمدم، گروه‌هایی مانند دانشگاه مشهد، بچه‌های آپادانا، زنده یاد قویدل، زنده یاد همایونی و... در عرصه تئاتر مشهد فعال بودند. در شرایطی که امکانات با امروز مقایسه پذیر نبود.

آن سال‌ها همه گروه‌ها به دنبال سرپناهی برای تمرین بودند، منزلی، اداره‌ای یا. تا اینکه مرکز آموزش تئاتر در چهارراه لشکر مشهد فعال و دو اتاق آن مأمنی برای فعالان تئاتر شد و با درایت و فداکاری استاد محمدعلی لطفی مقدم این مرکز فعال شد، به گونه‌ای که مشابه آن را در سال‌های ٣٨ و ٣٧ در تهران دیده بودم. آن روز‌ها هنوز دانشکده دراماتیک ایجاد نشده بود و مرحوم جابر عناصری (در پاساژ کوچکی در اول خیابان جمهوری) شهریه افراد را کنترل می‌کرد و ما نزد دکتر فروغ آموزش می‌دیدیم و جمشید مشایخی هم آنجا دفتردار بود. آن روز‌ها در مشهد افرادی، چون منصور همایونی، فریدون صلاحی، رضا و داوود کیانیان و دیگران در این دو اتاق که وقت آن توسطرضا صابری تنظیم می‌شد، به تمرین می‌پرداختند.

آقای ارجمند آموزش تئاتر در زمان شما چقدر در مشهد جدی بود؟

خیلی زیاد. مرکز آموزش تئاتر خراسان از پربارترین کلاس‌ها در ایران بود. در آن زمان ما به گروه‌ها اهمیت می‌دادیم و تئاتر یعنی گروه و در آن سال‌ها شاید در مرکز آموزش تئاتر خراسان، ۱۰ گروه تئاتری و زیرگروه‌هایی وجود داشتند. این گونه نبود که هر کس صرفا به فکر گروه خودش باشد و اگر نیاز بود همه گروه‌ها دست به دست هم می‌دادند تا یک تئاتر که از مشهد می‌خواست به تهران برود، قوی‌ترین کار باشد.

ممکن بود کج سلیقگی وجود داشته باشد یا افراد پشت سرهم حرف بزنند، اما تیشه به ریشه هم نمی‌زدند؛ زیرا معتقد بودند تئاتر خراسان باید در ایران الگو و نمونه باشد. همه ما با دل وجان خواهان تئاتر بودیم. زمانی رضا صابری از من پرسید: «چقدر پول داری؟ می‌خواهم استاد تئاتری را به مشهد بیاورم تا شکسپیر درس بدهد.» گفتم اگر نداشته باشم، از گروه جمع می‌کنیم و هزینه اش را فراهم می‌کنیم؛ چون می‌خواستیم در قله تئاتر کشور قرار بگیریم، چون عاشق تئاتر شهرمان بودیم و واقعا می‌خواستیم مرکز آموزش تئاتر خراسان، مرکز آموزش تئاتر ایران باشد.

در آن زمان باتوجه به اینکه هنرمندان در چند گروه مختلف فعالیت می‌کردند، مشکل نیروی انسانی نداشتید؟

نه، به هیچ وجه. زمانی که بحث تئاتر مشهد در کشور پیش می‌آمد، همه یک گروه می‌شدیم. تئاتر یعنی گروه و در این راستا همه گروه‌هایی که در آن روز‌ها فعال بودند، در صورت لزوم به یاری هم می‌شتافتند تا یک نمایش به تهران راه پیدا کند. تئاتر‌های «ایاس»، «سایه‌های بلند» و... از جمله این آثار بودند که با یک کامیون دکور نمایشی، اتوبوس بازیگران و ٣٠ هزار تومان بودجه با اجرا در شهر‌های بین راه به تهران می‌رسیدند و فردای آن روز برای اجرا در تالار سنگلج خود را آماده می‌کردند.

در آن سال‌ها اولین دغدغه همه گروه‌ها محل تمرین بود؛ اینکه در کجا و کدام اداره باید تمرین کرد و چه کسی جای خودش را به ما می‌دهد تا تمرین تئاتر کنیم. با همه سختی ها، تلاش هنرمندان تئاتر مشهد و خراسان باعث شد تئاتر خراسان و مشهد مرکز ثقل تئاتر ایران شود. هر تئاتری که از مشهد به تهران می‌رفت، بخش‌های متفاوت آن را در جای جای ایران می‌دیدیم که اجرا می‌شد؛ «صبوری»، «پشتکار» و «همت» خرج این تئاتر شد.

رسیدیم به انقلاب اسلامی. شما در آن زمان بیشتر به چه متون و محتوایی گرایش پیدا کردید؟

آندره مالرو می‌گوید: «فرهنگ، میراث ماست.». اگر دانش و بینشی داشته باشیم، باید پاسدار آنچه که از گذشتگان به عنوان میراث به ما رسیده است باشیم. در «شگرد آخر» می‌گویم: «هر روز پرده ام رو بر می‌دارم و می‌کوبم بغل دیوار و می‌گم یا علی (ع)». این تمام سنت، آیین و مذهب ما را در بر می‌گیرد. من به جوهره و ذات فرهنگ ایرانی و پاره نمایش‌های ایرانی علاقه مندم؛ البته اوایل به نمایشنامه‌های خارجی گرایش داشتم. شمیم بهار و بهمن فرسی مرا مجذوب و شیفته فرهنگ نمایش ایرانی کردند.

شبی شمیم بهار آثار شکسپیر را برایمان تجزیه وتحلیل می‌کرد. تحلیلی که استاد بهار ارائه داد، ذهن مرا به سوی ادبیات، خرده فرهنگ‌ها و پاره نمایش‌های ایرانی معطوف کرد. همین جرقه باعث شد که من «شگرد آخر»، «ماه مهمان شب»، «سایه ماه»، «ولد کشته»، «علامت سؤال» و «ایستگاه» را بنویسم و کارگردانی کنم. تئاتر‌هایی که براساس فرهنگ نمایشی ایران ساخته وپرداخته شده اند.

 «شگرد آخر» در پنجمین جشنواره تئاتر فجر روی صحنه رفت که مهم‌ترین اثر تئاتری تان در مقام کارگردان است.

در سال ۶۵ تئاتر «شگرد آخر» را در جشنواره فجر روی صحنه بردم که توانست مقام اول جشنواره تئاتر فجر را به دست آورد. «شگرد آخر» طرحی هشت صفحه‌ای از حمیدرضا اعظم بود که بیشتر به فردوسی و شاهنامه می‌پرداخت و من و صابری آن را به نمایشنامه‌ای هشتادصفحه‌ای تبدیل کردیم و بلافاصله تمرین با گروه نمایشی آغاز شد. نمایش، روایتگر انسان اولیه و مسائل او از زمان حضرت آدم (ع) تا دوران جنگ تحمیلی بود. «شگرد آخر» از معدود نمایش‌هایی بود که به مسئله جنگ می‌پرداخت و جذابیت‌های خاص خود را در زمان جنگ برای مخاطب داشت. بدون شک «شگرد آخر» یکی از بااهمیت‌ترین آثارم به عنوان نمایشنامه نویس و کارگردان است که در سال‌های پرالتهاب و بحرانی دفاع مقدس به روی صحنه بردم.

شما در سال ۷۰، بعد از «شگرد آخر» به تئاتر «سایه ماه» رسیدید که آن را در دهمین جشنواره تئاتر فجر روی صحنه بردید. برایمان از این اثر جریان ساز بگویید.

بله، تئاتر «سایه ماه» را به صورت مشترک با رضا صابری نوشتم و با مضمون حفظ هویت سنتی و ایرانی در مقابل تهاجم فرهنگ غرب در جشنواره دهم تئاتر فجر روی صحنه بردم.

 چگونه این اثر شکل گرفت؟

«سایه ماه» باهدف و انگیزه معرفی بیشتر حکیم ابوالقاسم فردوسی و دقیقی توسی به زوار و گردشگران داخلی و خارجی که به مشهد می‌آمدند، به سفارش میراث فرهنگی مشهد نوشته و اجرا شد.

آقای ارجمند ورود شما از تئاتر به سینما با چه اثری صورت گرفت؟

اولین کار سینمایی ام یک فیلم شانزده میلیمتری بود به نام «رویش در گلدان تنگ» که متأسفانه توقیف شد و هیچ وقت به نمایش درنیامد و همین باعث شد که کارگردانی سینما را برای همیشه کنار بگذارم. بعد از آن هم داریوش یک کار سینمایی را با نام «گفت زیر سلطه من آیید» ساخت که من نقش اولش را بازی می‌کردم، اما با اینکه در جشنواره فجر هم نمایش داده شد، نتوانست موفقیت چندانی پیدا نکند.

به عنوان بازیگر با چه کاری در بین مردم دیده شدید؟

با سریال امام علی (ع). یادم می‌آید که تئاتر «سایه ماه» را روی صحنه اجرا می‌کردم که شبی داوود میرباقری و سیاوش شاکری این تئاتر را دیدند. میرباقری آمد پشت صحنه و به من گفت که فردا بیا شهرک سینمایی و من هم فردای آن روز رفتم و تا امروز در عرصه تصویر فعالیتم ادامه یافته است. البته من قبل از آن سریال «روزی روزگاری» را با امرا... احمدجو که به نظرم یکی از اعجوبه‌های کارگردانی است، انجام داده بودم.

یکی از آثار خوب و به یادماندنی‌ترین نقش آفرینی تان در نقش رفاعه بن شداد در سریال «مختارنامه» بود. آیا نام میرباقری شما را برای بازی در پروژه ترغیب کرد یا خود نقش؟

وقتی در مجموعه تلویزیونی «معصومیت ازدست رفته» بازی می‌کردم با آقای میرباقری قرار گذاشتم زمانی که تولید مجموعه «مختارنامه» شروع شد، در خدمتش باشم. بعد از اینکه تولید این پروژه سنگین آغاز شد، من هم به قولم عمل کردم و طبق قراری که گذاشته بودیم، نقشی را در این مجموعه ایفا کردم.

برایتان فرقی نمی‌کرد چه نقشی را بازی کنید؟

برایم انتخاب نقش از درجه اهمیت زیادی برخوردار نیست، بلکه برای ایفای نقش سعی می‌کنم با کارگردانی کار کنم که در قالب‌های مختلف با او هم سلیقه باشم و کارگردان بضاعت صحنه‌ای را برای خلق یک اثر هنری فراهم کند. در واقع این مسئله برایم اهمیت دارد، چون در تأثیرگذاری نقش‌ها هم اثر زیادی دارد. به دلیل اینکه اطلاعاتی درباره تاریخ دارم، معمولا در این نوع آثار بازی می‌کنم و نوع بازی ام هم در این نوع آثار موردپسند کارگردانان واقع شده است.

داستان «مختارنامه» برایتان چه ویژگی‌هایی داشت؟

این مجموعه روایتگر بخشی از تاریخ صدر اسلام است؛ وقایعی که بعد از کربلا اتفاق می‌افتد. به خاطر کار‌هایی که مختار، توابین و... انجام می‌دهند و تلاشی که مختار برای برافراشته شدن پرچم حکومت اسلامی می‌کند، نهضت مختار پایدار مانده است. این ویژگی‌ها برایم جذاب بود تا نقش رفاعه بن شداد را بازی کنم.

قبل از اینکه مقابل دوربین بروید تحقیق و مطالعه‌ای درباره نقش خود داشتید؟

بله، زیاد. ذهن بازیگر مثل کامپیوتر است و طبیعی است وقتی می‌خواهد کار تازه‌ای را شروع کند، به مطالعه جدید احتیاج دارد، زیرا در ایفای شخصیتی که برای بازی بر عهده دارد مؤثر است.

به نظر می‌رسد در زمینه تاریخ اسلام علاقه و نیز مطالعات زیادی دارید؟

بله. خیلی. اولین کسی که برای تلویزیون کار مذهبی انجام داد من بودم. من و آقای رحیمی سریال «روایت عشق» را در سال ۶۲ کار کردیم. ماجرای این مجموعه عاشورا بود. نیمی از کار را آقای رحیمی کارگردانی کردند، بعد به مشکل خوردند و از سر آن کار رفتند. شورای تلویزیون تصویب کرد که من آن کار را ادامه دهم و من هم برخلاف میل باطنی ادامه دادم و تمامش کردم. البته موضوع کار برایم بسیار لذت بخش بود و کمی نارضایتی که داشتم به سبب حواشی ایجاد شده بود. درهرصورت شاید این کار مبنایی شد تا من به تاریخ اسلام رجوع کنم.

حدود پنج دهه فعالیت حرفه‌ای به عنوان بازیگر در سینما، تئاتر و تلویزیون، شما را خسته و حتی پشیمان نکرد که در این وادی قدم گذاشته اید؟

تفاوت ما بازیگران شاید در این باشد که ما نان عشقمان را می‌خوریم و عشق و علاقه به این حرفه ما را سر پا نگه داشته است. خسته شدم، ولی پیشمان نه.

اگر یک نقش و تنها یک نقش دیگر بتوانید بازی کنید، کدام نقش است؟

اگر بتوانم و بضاعت آن را داشته باشم که گوشه‌ای از زندگی مولایم علی (ع) را نشان بدهم، دوست دارم بعد از بازی در نقش آن، رها در گور بیاسایم.

«مشهد» در ذهن و قلب انوشیروان ارجمند چه معنایی دارد؟

وقتی اسم مشهد را می‌شنوم، بی تاب می‌شوم. آن‌ها که عشق، ایمان و مذهب را تجربه کرده اند، حاجاتی دارند که می‌توانند از بارگاه رضوی سود ببرند و راز و نیازشان را برآورده کنند. طبیعی است اگر هر موقعیت و موفقیتی در کارم هست، بدون شک از کرم، وجود و سخاوت آقایمان امام رضا (ع) است.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->